همدل و همنفسی نیست خدایا چه کنم همرهم جز تو کسی نیست خدایا چه کنم
از غم چرخ بلا ناله سپردم به نسیم دست فریاد رسی نیست خدایا چه کنم . . .
.
.
.
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
.
.
.
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که من هم دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم . . .
.
.
.
شبی پرسیدمش با بیقراری به غیر از من کسی را دوست داری به چشمش اشک شد
از شرم ساری میان گریه هایش گفت آری
.
.
.
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت ولی آهسته می گویم خدایا بی اثر باشد . . .
.
.
.
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و
شتابان می رسد . . .
.
.
.
در دفتر زندگیت برای سفید ماندن صفحه ی غصه هات همیشه دعا می کنم . . .
.
.
.
هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره !
.
.
.
تنهایی آدمها یه دریا عمق داره ، ولی پر کردنش با یه لیوان محبت ممکنه . . .
.
.
.
من خودم اینجا غریبم ، هیچکسو جز تو ندارم
گل من تحملم کن مه یه کم طاقت بیارم . . .
.
.
.
ما که همسایه اشکیم ولى با دل تنگ ٬ گر لبى خنده کند یاد شما مى افتیم . . .
.
.
.
افسوس که عشق جاودانه نیست ٬ عشق گل سرخیست که طاقت طوفان را ندارد
عشق یک خاطره سبز است که از آمدن پاییز می ترسد . . .
.
.
.
یادت همیشه سبز است در خلوت خیالم .خوبم به خوبى تو .هر چند نپرسى حالم . . .