گاهگاهی دلم می گیرد!
با خودم میگویم به کجا باید رفت؟؟
به که باید پیوست؛؟؟
به که باید دل بست ؟؟؟؟؟
به دیاری که پراز دیوار است؛!!!!!؟؟؟؟؟
به امینی که امانت خواراست؟؟؟؟؟؟!!
یا به افسانه دوست؟؟؟؟؟
.......................................""گریه ام میگیرد""
.
.
.
من از عطرِ آهسته ی هوا می فهمم
تو باید تازگی ها
از اینجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پرده پوشیِ آب هم
همین را می گویند.
دیگر نیازی به دعای دریا نیست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنیا خیلی خوب است ،
بیا !
علامتِ خانه بودنِ من
همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید.