زنانگی یعنی
من نازکنم
تونازکشی
من عشوه کنم
تودیوانه شوی
من *بـــــــــــارانی شوم
توچتر
.
.
.
زنانگیم را گم کرده ام
درکوچه پس کوچه های روزگار
درهمان کوچه ای که برایم مردانگی را رقم زد
درهمان کوچه ای که برای بودن و ماندن درکنارعزیزم دنیای مردانه ای را نشانم داد که اززنانگیم هیچ نمی فهمید
درهمان کوچه ای که مردانش با چشمانی هیزو ازحدقه درآمده چه چندش آور زنانگیم را دراعماق وجودم کنکاش می کردند
*من زنانگیم را گم نکرده ام *
زنده بگورکرده ام
سالهاست
وتوامروز مرا به جرم نداشتنش محاکمه میکنی
دردنیایی که توهم یکی ازمردانش هستی
.
.
.
زن که باشی
هرچه دنیا بهت سخت بگیره
هرچی بخواد بارمسئولیتشو رودوش های شکننده ونازکت بندازه
بازم
ظرافت وزنانگیتوازدست نمیدی
.
.
.
حس زنانگیم غلیان میکند
شوروحس دوست داشتنت
دروجودم فوران میکند
حیف که نیستی
دوست دارم باچای داغ درکنارت بنشینم
دستی درموهایت بکشم
عاشقانه نگاهت کنم
ودرآغوش مردانه ات خودراجادهم
نفس بکشم درهوای تنت
وگم شوم درسیاهی چشمانت
وبه آتش بکشم تمام تورا