تنهایی یعنی
من باشم و باران
درمحاصره مشکلات
همه بظاهرکنارت
وتومیدانی
هیچ دستی برای کمک به سمتت درازنخواهد شد
.
.
.
آسمان دلم چه بارانی است
چه طوفانی ام
مدتهاست اینگونه ام
چون حیوانی درنده خو
بعد ازآن همه مهربانی و صبر
وامروز نه اشک میخواهم نه کسی که آرامم کند
من آرامش میخواهم ازدرون بدون هیچ مزاحمی
میخواهم چشمانم را ببندم
نفس عمیق بکشم
باخود بگویم
* همه چیز خوب است*
.
.
.
ذره ذره جان میگیرد
جوانه های عشق تو
درکویرقلبم
گویی توبارانی از احساسات عاشقانه ای
که میبارد برقلب بـــــــــــــاران
.
.
.
میبافم گیسوان طلایی خورشیدرا
درحالی که درایوان طلانشسته ام درانتظارباد
تابیاورد بوی تورا
درحالی که نشسته ام روبه آبی دریا
وگوش میسپارم به آهنگ زیبای موج
که نوید رسیدنت را هرلحظه درگوشم زمزمه میکند
بیا میخواهم جان فدایت کنم
بیا میخواهم تمام عشقم را نثارت کنم
*بیا که دلتنگم*