بازهم هجوم دردها
بازهم غم
به بلندترین کوهها پناه می آورم
به اندازه پریشانی روزگارم
موی پریشان میکنم
و به اندازه تمام غمهایم فریاد میزنم
میخواهم صدایم دنیارا کرکند
تاشاید کسی صدایم را بشنود
تاشاید کسی معنی دلتنگیهایم را بفهمد
شاید این دل آرام گیرد شاید...
.
.
.
دلم پرمیکشد برایت
ازاینجا
که با یادت سردرگریبانم
تا آنجا
که با دلت هم آغوشم
دلم پرمیکشد برایت
ثانیه ها را میشمارم
تا وقت دیدار
دلم پرمیکشد برایت
غمگینم مثل عکسی در اعلامیه ی ترحیم که خنده اش همه را می گریاند . . .