منتظر نباش که شبی بشنوی ، از این دلبستگی های ساده ، دل بریده ام. که عزیز بارانی ام را در جاده ای جا گذاشتم ، یا در آسمان ، به ستاره ای دیگر سلام کردم. توقعی از تو ندارم، اگر دوست نداری ، در همان دامنه ی دور دریا بمان. هر جور تو راحتی باران زده ی من... همین سوسوی تو از آن سوی پرده ی دوری ، برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست. من که این جا کاری نمی کنم ، فقط گهگاه گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم . همین، این کار هم که نور نمی خواهد . می دانم که به حرف هایم می خندی. حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم باران می آید . صدای باران را می شنوی ؟؟؟
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
111 | 1290 | yas |
![]() |
30 | 2306 | nafaskzk |
![]() |
7 | 361 | nafaskzk |
![]() |
151 | 1175 | admin |
![]() |
23 | 636 | admin |
![]() |
23 | 385 | mental |
![]() |
30 | 479 | mental |
![]() |
4 | 304 | mental |
![]() |
3 | 234 | admin |
![]() |
7 | 475 | admin |