دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد...
دلم برای پدر تنگ است...
برای مهربانی بی حدش...
دلم برای پدر تنگ است...
و چشم من امروز
به عشق لحظه ی دیدار است...
.
.
.
مهربان پدرم
مرا قلبی است شکسته بدست سرنوشت
جسمی جدا مانده از محبوب
و روحی آکنده از درد
بالهایم زخمی
در این بین چه غریبانه ام
حتی چنته ام هم خالیست
تنها دارایی ام اشکی است بر چهره
دعایت میکنم من با همین گریه
دعایم کن تو با لبخند
یقین دارم دعای تو اثر دارد