تمام نبودنت پرشده است از
مرورخاطرات تلخ و شيرين
عاشقانه تر، مجنون وارتر
کاش حال مرا اندکی می دانستی...
بــــــــ*اران
.
.
.
نيستي و من بودنت را باوردارم
عبوردستانت ازخرمن موهايم
نفس كشيدن عطرنت
لمس چشمانت
به معجزه ايمان دارم
به طلوع روزهاي خوب
بـــــــ*اران
.
.
.
تو را میخواهم
تویی که برایم هم مونسی هم یار
هم همراهی هم غمخوار
تویی که دوستم میداری
دوستت میدارم
برایم عشقی
امنیتی
وآرامش
تورامیخواهم
تويي كه درپس روزهايي كه آمدند و رفتندمرا به دست فراموشي سپردي
ومن امروز دراوج نياز و خواهش
بودنت را آمدنت را ازخدايم ميخواهم
من به آمدنت قانعم
همين كه باشي من آرامش را پيدا خواهم كرد
بـــــــ*اران