پاي كه درحريم دريا ميگذارد
موجهاي زيبا به استقبالش مي دوند
دريا آغوش بازميكند وچون عاشقي به دورپاهايش حلقه ميزند
چشمانش را براي لحظه اي مي بندد
وگوش به نجواي آرامش بخش دريا مي سپارد
صداي دريا و نوازشهاي عاشقانه اش اورا به اوج سرخوشي ميرساند
گويي درهوا غوطه وراست
چشم بازميكند زيبايي دريا با رنگ زيبايش او را به وجد مي آورد بي اراده تسليم دريا ميشود
وتن به دريا مي سپارد
بــــــ*اران