به جرم اینکه بهشت زیر پایشان بود
دنیا را برایشان جهنم کردند...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
111 | 1340 | yas |
![]() |
30 | 2363 | nafaskzk |
![]() |
7 | 362 | nafaskzk |
![]() |
151 | 1219 | admin |
![]() |
23 | 637 | admin |
![]() |
23 | 386 | mental |
![]() |
30 | 480 | mental |
![]() |
4 | 305 | mental |
![]() |
3 | 235 | admin |
![]() |
7 | 476 | admin |
به جرم اینکه بهشت زیر پایشان بود
دنیا را برایشان جهنم کردند...
اختــراع تلفـن بـــــزرگـــــتـــرین خیــــانت بــــه بشــــریـت بـــود...
خـــداحــافظـــــی بـــایــــد رو در رو بــــاشد!
گــاهــی اوقـــات اشـک هــا ، آدم هــا را بیـــدار میکــنند…
لعنــت بـــر خـداحــافـظــــی هـــای تـلـفـنـــــی
تفکیک جنسیتی باید اینطوری باشه:
جدا کردن نامردا از مردا، نه دخترا از پسرا
دلــــتــــنـــگی ام قــــــــــــــــد کشـــیده
برایِ خــــــودش مــــــَـــــــردی شده اما
تـــــ♥ـــــو هنـوز هـم حســــــــــــــادت نمیــکنی...!
دیـگر بـه هـــواے ِ نـــازَت ،
هـیـچ مـــردے
ســر بـه بــیـابـان نـمے گـــذارد !
ســاده اے لــیـلے جـــان !
ایــنـجــا مـجــنـون هـــا
بــا یـک کـلیک
روزے هــزار بار عــاشـق مــے شـــونــــد !!!
دستی نیست ، تا
نگاه خسته ام را نوازشی دهد
اینجا باران نمی بارد
فانوسهای شهر ، خاموش و مرده اند
دست های مهربانی ، فقیرتر از من انــــد
نامردمان عشق ندیده
خنجر کشیده اند بر تن برهنه و بی هویتم
دلم می خواهد آنقدر بنویسم
تا نفسهایم تمام شود
آنقدر دفترهای کهنه را سیاه کنم
تا سرم فریاد کنند
می خواستم واژه ای پـیدا کنم ، تا
دلتنگی کهنه و بی خاصیتم را عرضه کند
ولی
واژه ها باز هم غریبی می کنند
می خواستم کاغذی بیابم ، منت نگذارد
تنش را بدستانم بسپارد ، تا نوازشش دهم
امّا ! اعتمادی نیست
این لحظه های لعنتی
باز هم مرا عذاب می دهند
این دقیقه های بی وفــــا ، بی وجدانترینِ عالم اند
آیا اینجا
آخرین ایستگاه عاشقیست؟؟؟
لبانم را روزی به ماه خواهم رساند
نه ماه آسمان
به روی ماه تو
گذشته ی من گذشت ..!
حتی می توانم بگویم درگذشت...
و من برایش ماهها و روزها سوگواری و سکوت کردم .....
خاطراتم را زیر و رو کردم و ای کاشهای فراوان گفتم ..!
ولی دیگر بس است !
من به شروعی دیگر می اندیشم
و به شروع زندگی دیگر
و حس ناب تازه شدن......
.
.
.
ازمیان تمام غمهایی که درقلبم سنگینی میکند
این غم بیشتر عذابم میدهد
که شخصیتم را لگدکوب میکنی
و چه عاشقانه میگویی
عزیزم من به خودم بودم
روزگارمن
روزگار قشنگ من
بازهم سازتازه ای را برایم می نوازی
ومن بازهم همراهیت میکنم
تعداد صفحات : 45