حالا دیگر یک خط در میان گریه می کنم
حالا دیگر شانه هایم صبور تر شده اند
و با هر تلنگری که گریه می زند
بی جهت نمی لرزند!
انگار دیگر هیچ اتفاق عاشقانه ای از چشم هایم نمی افتد...
و پاییز من اتفاق زردی است که می تواند
ناگهان در آغوش هر فصلی بیافتد!
حالا تو هی به من بگو بهار می آید...